دیدگاههای نانسي هرتساك در زمینه تغییرات سیاسی

ترجمه از :مریم زرع چارکی

نانسي هرتساك( متولد 1943) مدرس فلسفة فمينيسم در كرسي دانش سياسي در دانشگاه واشنگتن است. شهرت او به خاطر كاري است كه در معرفت‌شناسي فمينيسم انجام داده است و همچنين در تئوري ديدگاه. علي‌الخصوص مقالة «ديدگاه فمينيسم» كه تئوري‌هاي فرويد را در زمينة روانكاوي و عقدة اديبي به اتمام رسانده است.
تئوري ديدگاه او از ماركسيسم نشأت مي‌گيرد، كه مدعي است طبقة كارگر از يك ديد مشخص نسبت به روابط اجتماعي برخوردار هستند و فقط همين ديد است كه حقيقت را آشكار مي‌كند. او مقايسه‌اي را بين يك كارگر صنعتي از طبقة كارگر و كارگر خانگي از زنان انجام داده است تا نشان دهد كه زنان نيز ديدگاه‌هاي مشخصي دارند
هرتساك در حال حاضر پروفسور دانش سياسي در دانشگاه واشنگتن است. كتاب‌هايي كه او نوشته شامل
ـ پول، جنس و قدرت: به سوي ماترياليسم تاريخي فمينيسم
ـ بررسي مجدد ديدگاه‌هاي فمينيسم
ـ پست مدرنيسم و تغييرات سياسي
ـ زيرساخت تئوري فمينيسم
«تحقيقات اخير او در مقالاتي با عنوان «تجديدنظر مدرنيسم
تئوري‌هاي «اقليت و اكثريت» انتشار يافته است و همچنين جريان قدرت: يك تئوري براي زنان؟ پست مدرنيسم و تغييرات سياسي: پي‌آمدهاي تئوري فمينيسم «نرينگي، شجاعت و ايجاد جنگ
او هم اكنون به تدريس فلسفة دانش اجتماعي، ماركسيسم در سدة (قرن) بيستم و فرضية فمنيسم معاصر مشغول است
فرازهايي از كتاب بازنگري ديدگاه‌هاي فمنيسم
سؤال اصلي هرتساك در بخش تغييرات سياسي؛ دو ديدگاه براي قدرت اين است: چه نوع تغييرات سياسي از ديدگاه فمينيستي نشأت مي‌گيرد؟ و چه نوع ضوابطي را براي استراتژي‌هاي توسعه و ارزيابي جهت تغيير پيشنهاد مي‌كند. او با سؤال‌هايي در زمينة قدرت ادامه مي‌دهد و تعريف دانش سياسي سنتي را از قدرت بررسي مي‌كند، به عنوان مثال قدرت به معني تسلط بر ديگران يا وسيله‌اي كه بتوان افراد را توسط آن تسخير كرد. او تمامي اينها را در اين چارچوب بررسي مي‌كند: قدرت شخصي كه به طور عملي توسط مردان بكار گرفته مي‌شود
طبق نظريات هرتساك، دانش سياسي سنتي، بر روي تغييرات اجتماعي و فردي متمركز شده است و نه روي فرآيند تغيير. تغيير به صورت تغييرات دارويني در نظر گرفته مي‌شود كه مابين دو عنصر براي بقاء كشمكش است. هيچ نوع ضوابط و معياري براي الگوي سنتي وجود ندارد تا به وسيلة آن بين تغييرات ارزيابي كننده در عناصر خاص و تغييرات بنيادي در جامعه، تفكيك قائل شد
بحث هرتساك بر سر اين است كه يك فمينيست براي اينكه تعريف مجددي از تغييرات سياسي ارائه دهد، مستلزم يك درك از جنبش زنان در ارتباط فرد با سياست است. ديدگاهي كه حول موارد زير مي‌چرخد
حركت به سوي طبيعت و استفاده از قدرت، رهبري و سازمان، حساسيت بر روي اهميت اين فرآيند و اثر متقابل در تغييرات اجتماعي، و بالاخره، شناخت اتصالات بنيادي بين اقتصاد و روابط اجتماعي. علاوه بر آن، تغيير فمينيست در جاي‌هاي مختلفي و در سطوح مختلفي رخ داده است: خود، روابط ميان فردي، سازماندهي جمعي و تغييرات رسمي و نفس وابستگي اين سطوح از تغييرات به هم بايد در نظر گرفته شود. و البته با بكارگيري اين شعور كه چگونه هر يك از اين عرصه‌هاي تغيير، ارتباط با ساختار پدرسالاري، برتري نژادي و سرمايه‌داري را بازگو مي‌كند. بنابراين پس تغيير بايد به صورت يك پروسة در حال پيشرفت در نظر گرفته شود كه دائماً به روشهاي متفاوتي در مكان‌هاي متفاوتي عمل مي‌كند
سپس هرتساك به بيان جزئيات در اين زمينه‌ها و چالشهايي از قدرت فمينيسم كه فمينيست را مجاز مي‌كند كه اولاًَ يك تعريف مجدد بنيادي از خود كه يك بخش جدايي‌ناپذير از كنش تغييرات سياسي است، ارائه دهد؛ ثانياً آگاهي تغيير يافته و معاني تغيير يافته از خود فقط مي‌تواند در ارتباط با بازسازي روابط اجتماعي رخ دهد كه هر شخصي با آن درگير است. به هر حال، نوشته‌هاي هرتساك، فمينيست‌ها را با مشكلات غامضي رو در رو مي‌كند: ظلم كه بهانه‌اي براي بي‌حركتي و سستي شده است؛ جنبش زنان يك منبع واحد از هويت فردي انگاشته مي‌شود؛ ايده‌آل‌هاي زنان بدون توجه به توانائي‌ها و محدوديت‌هاي واقعي زنان ايجاد شده است؛ هويت و حيثيت زن در ارتباط با ساير زنان مطرح مي‌شود. تمامي اين مواردي كه هرتساك بحث مي‌كند، بيانگر تغييرات مثبت و منفي است كه اگرچه ارتباطات جديدي را به وجود مي‌‌آورند اما با اين حال، گواهي جهت تغييري كه رخ داده است، نيستند. آثار هرتساك، طرحي است جهت هدايت روابط خود ـ جامعه با اين ديدگاه كه هستي به عنوان يك فرآيند اجتماعي در نظر گرفته شود
يك جنبش فقط خودش را دارد و بايد به طريقي اين خود را سازماندهي كند. هرتساك در اين زمينه كه چطور جنبش زنان با مشكلاتي از قبيل رهبري و سازماندهي مواجه است بحث مي‌كند. سرچشمه يكي از مشكلات كشمكش بين دو انديشة قدرت است
قدرت: within from Power-Over and Powerـ قدرت از بالا و قدرت به صورت موازي
هرتساك استدلال كرده است كه سازمانها بايد هر دو سطح قدرت را مدّ نظر داشته باشند؛ هم به منطور كار به عنوان يك واحد يكپارچه، و هم براي به كار گماردن سازمانهاي بيروني كه به صورت سلسله مراتب سنتي عمل مي‌كنند
هرتساك نوشته است كه وقتي به دقت نقش اقتصادي زنان را در نظر مي‌گيريم متوجه پدرسالاري، سرمايه‌داري و برتريّت نژادي كه هر يك ديگري را تقويت مي‌كند مي‌شويم و اينكه چگونه ايدئولوژي فردگرايي، توجيه فلسفي اين ساختارها را ميسّر مي‌كند، و تجربيات زنان در كار با حقوق و بدون حقوق در امتداد با جنس و نژاد، او بيان مي‌كند كه اين ساختارها به هم پيوسته هستند و بايد به صورت سيستمي با موضوع ظلم اقتصادي بر عليه زنان برخورد شود
و در نهايت جهت حركت از بنيان به سمت ايدئولوژي، هرتساك استدلال مي‌كند كه تغيير فقط نمي‌تواند ساختار را خطاب قرار دهد. بايد اهميت انديشه‌ها درك شود و بايد اثرات متقابل آگاهي جنبش و سازمانها را به رسميت بشناسيم. به عنوان مثال، ايدئولوژي‌هايي كه از مالكيت فردي در راستاي سرمايه‌داري حمايت مي‌كنند اين وضعيت را تقويت مي‌كنند، و سبب سست شدن تغيير قطعه كردن زندگي به صورت فعاليت‌هاي جدا از هم مي‌شود. هرتساك اذعان كرده است كه: اين چند پارگي گاهاً يك استراتژي لازم است (با يادآوري خود چند پاره در پست مدرنيسم و سپس ساختارگرايي) اما تغيير بنيادي تمامي اينها را شامل مي‌شود
بنابراين فرضية عقلايي، تغيير فردي و سياسي را به صورت يكپارچه، توأمان در نظر مي‌گيرد
هرتساك براي ارزيابي استراتژي‌هاي بالقوه چهار معيار بيان كرده است
ـ چگونه روي خود واقعي زنان و احساس دارا بودن قدرت جمعي تأثير خواهد گذاشت؟
ـ چگونه زنان را از مشكلاتي كه فراسوي سؤال‌هايي از هويت است آگاه خواهد كرد؟ يا اينكه چگونه آن زنان را سياسي خواهد كرد؟
ـ چگونه سبب ايجاد سازمانها و دادن قدرت به زنان خواهد شد؟
ـ چگونه اتصالات را در يك ظلم سيستماتيك، سست خواهد كرد؟

No comments: